فصل سوم-قسمت سوم: سکوت داروین
در اپیزود سکوت داروین، به سراغ بررسی نظریه لامارک و داروین میرویم. و درباره تاخیر ۲۰ ساله داروین در منتشر کردن نظریهاش صحبت میکنیم.
پادکست موازی
فصل سوم-قسمت سوم: سکوت داروین
در اپیزود سکوت داروین، به سراغ بررسی نظریه لامارک و داروین میرویم. و درباره تاخیر ۲۰ ساله داروین در منتشر کردن نظریهاش صحبت میکنیم.
فصل سوم-قسمت سوم: سکوت داروین
سلام! من فاطمه هستم به قسمت سوم از فصل سوم رادیو موازی خوش آمدید.
در این فصل ما در حال خلاصه کردن کتاب سیب نیوتن و افسانههای دیگری درباره علم هستیم. کتابی که به بررسی تاریخی بعضی از باورهای رایج درباره علم و بعضی دانشمندان میپردازد و به ما نشان میدهد که تاریخ علم از چیزی که ما فکر میکنیم پیچیدهتر است و نباید به سادگی از آن نتیجهگیری کرد.
مثلاً در اپیزودهای قبلی دیدیم که قرون وسطی آنقدرها هم که میگویند تاریک نبوده است و خیلی از بنیانهای انقلاب علمی، مثل راه اندازی نهاد دانشگاه در این دوره اتفاق افتاده است، یا در همین اپیزود قبل، از نظریه خورشید مرکزی و دلالتهای فلسفی آن صحبت کردیم.
در کل این کتاب بهانهی خوبی است که از راه آشنا شدن با بعضی موارد مهم در تاریخ علم، با شیوه کار کردن روش علمی و همینطور خود علم آشنا شویم و بهتر بفهمیم که علم چیست.
در این اپیزود و چندتای بعدی قرار است کمی در تاریخ جلو برویم و مسائل قرن نوزدهم را بررسی کنیم. شخصیت اصلی این اپیزودها چارلز داروین است که با نظریه تکاملاش یکی از اثرگذارترین دانشمندان کل تاریخ است. در چند اپیزود پیش رو به بررسی تاریخی ابعاد مختلفی از نظریه داروین میپردازیم، که خب نیاز به کمی آشنایی پیشینی با نظریه تکامل دارد. اگر این آشنایی را ندارید پیشنهاد میکنم که مقاله نظریه تکامل داروین به زبان ساده که در سایتمان گذاشتهایم را بخوانید. اگر هم با تکامل آشنا هستید باز پیشنهادمان این است که یک سری به مقاله سیر مطالعاتی کتابهای تکامل بزنید تا با ابعاد بیشتری از این نظریه آشنا شوید. لینک هر دو مقاله در دیسکریپشن آمده است.
در این اپیزود، اول به سراغ بررسی نظریه لامارک و داروین میرویم. بعدش هم درباره تاخیر ۲۰ ساله داروین در منتشر کردن نظریهاش صحبت میکنیم. اسم اپیزود هم از همینجا انتخاب شده است: سکوت داروین
احتمالا زمانی که داشتید با نظریه تکامل آشنا میشدید، به مقایسه نظریه داروین با نظریه لامارک زیاد برخوردید. ایده رایج این است که لامارک معتقد بود صفاتی که یک موجود در طول حیاتاش کسب میکند، قابلیت وراثت دارند. مثال معروفاش هم زرافهست. لامارک میگفت هر زرافه برای رسیدن به برگهای بالای درختان حسابی گردناش را میکشد و برای همین گردناش یک مقدار از حالت اولیه درازتر میشود. این بلندتر شدن گردن که در طول زندگی زرافه برایش اتفاق افتاده و جزو صفات اولیهاش نبوده، به نسل بعد هم منتقل میشود. پس میشود نظر لامارک را در یک جمله اینطور بیان کرد که؛ صفات اکتسابی جانداران در طول زندگیشان، قابلیت وراثت دارد.
معمولاً در کتابهای معرفی تکامل، حتی کتابهای آکادمیک، دو نکته مربوط به لامارک بیان میشود. اولاً گفته میشود که وراثت صفات اکتسابی مکانیسم اصلی نظریه لامارک بوده است. و ثانیاً گفته میشود که داروین این مکانیسم را رد کرد و به جای آن انتخاب طبیعی را قرار داد. در بخش اول این اپیزود که مقاله دهم کتاب هست میخواهیم صحت این دو ادعای بسیار رایج را بررسی کنیم.
نویسنده این مقاله آقای ریچارد برکهارت از اساتید بازنشسته رشته تاریخ در دانشگاه ایلینوی هست، ایشان دکترایش را از دانشگاه هاروارد گرفته و یکی از تخصصهای اصلیاش تاریخ زیستشناسی و مخصوصاً آثار لامارک بوده است. ایشان در سال ۲۰۱۴ فوت کرده است.
نویسنده در این مقاله به ما نشان میدهد که نه تنها وراثت صفات اکتسابی، تنها فاکتور اصلی نظریه لامارک نبوده، بلکه داروین هم معتقد بوده که این مکانیسم وجود داشته و اتفاقاً به طرز مهمی به انتخاب طبیعی کمک میکرده. در واقع نویسنده، با ارجاع به آثار خود داروین میگوید که داروین معتقد بوده مشاهدات بیشتری از هر دانشمند دیگری در تایید وراثت صفات اکتسابی داشته است.
اجازه دهید از داستان لامارک شروع کنیم. ژان بتیست لامارک در سال ۱۷۴۴ به دنیا آمد و در مسیر کاریاش موفق شد تا استاد جانورشناسی بیمهرگان در موزه تاریخ طبیعی پاریس شود. آن موقع افراد زیادی به دنبال مرتب کردن گونهها تحت یک نظام واحد بودند. بنابراین به دنبال پیدا کردن شباهتها و تفاوتهای گونهها با هم بودند. لامارک ایده متفاوتی با بقیه داشت؛ او میگفت بهترین راه پیدا کردن شباهتها و تفاوتهای ارگانیسمهای مختلف با هم، مقایسه اندامهای داخلیشان است. این در حالی بود که در آن زمان تمرکز بر مقایسه اندامهای خارجی بود. این ایده به لامارک کمک کرد تا بتواند بیمهرگان را دستهبندی کند. دستههایی مثل کرمها، حشرات، پلیپها و غیره. علاوه بر آن لامارک متوجه شد که این دستههای مختلف میتوانند بر اساس میزان پیچیدگی اندامشان مرتب شوند.
مشاهده این پیچیدگی افزایش یابنده باعث شد تا لامارک از حدود سال ۱۸۰۰ میلادی، به دانشجوهایش درباره ایده تکاملاش اینطور بگوید که حیات در طبیعت با فرمهای بسیار ساده شروع شد و از آن فرمهای پیجیدهتر پدید آمدند. لامارک در اثر معروف خود با عنوان تاریخ طبیعی بیمهرگان دو علت را برای تنوع حیوانات بیان میکند. علت اول میگوید که گونهها تمایل به پیچیدهتر شدن دارند. لامارک اسم این علت را قدرت حیات میگذارد. البته اسماش باعث نشود که فکر کنید غیرمادی است! لامارک معتقد بود که فرآیند پیچیدهتر شدن از طریق حرکت مایعات مختلف در درون بدن ارگانیسم اتفاق میافتد. این حرکت باعث ایجاد کانالها و مسیرهای جدید در بدن ارگانیسم میشود که به تدریج و بعد از گذشت زمانهای بسیار زیاد باعث پیچیدهتر شدن یک گونه میشود.
علت دوم درواقع همان است که نظریه لامارک با آن شناخته میشود. طبق این علت، حیوانات با توجه به ویژگیهای محیط زندگیشان، مثل آبوهوا یا نوع مواد عذایی، یک سری عادت جدید در خودشان به وجود میآورند. این عادتها باعث میشود تا از بعضی ارگانها بیشتر استفاده کنند و از برخی ارگانها کمتر. این باعث میشود تا آن موجود بهتر بتواند در محیط خودش دوام بیارورد. درواقع اینها همان صفات اکتسابیای هستند که لامارک معتقد بود به نسلهای بعدی منتقل میشوند. پس در کل میشود نظریه لامارک را اینطور جمعبندی کرد که صفات مختلف در ابتدا توسط حرکت مایعات بدن حیوانات ساخته میشوند و سپس توسط عاداتی که در اثر ویژگیهای محیط زندگی حیوان به وجود میآیند، تحت تاثیر قرار میگیرند و به نسلهای آینده منتقل میشوند.
جالب است که بدانید لامارک خودش را صاحب ایده وراثت صفات اکتسابی نمیدانست و معتقد بود این ایده آنقدر واضح و صادق است که حتی نیازی نیست برایش شواهد تجربی جمع کنیم! البته واقعیتاش هم این است که ایده وراثت صفات اکتسابی در دوران لامارک بسیار پذیرفته شده بود ولی دانشمندان معتقد نبودند که این فرآیند میتواند باعث تغییرات در سطحی شود که گونه جدیدی به وجود بیاید. درواقع این بخشی بود که لامارک اضافه کرد.
خب برویم سراغ داروین. بگذارید با یک نقل قول از داروین در نسخه اول کتاب معروفاش یعنی منشأ انواع شروع کنیم. داروین میگوید:
من فکر میکنم تردیدی نیست که در حیوانات اهلی ما، استفاده از یک ارگان باعث تقویت و بزرگ شدن آن میشود و عدم استفاده آن را کاهش میدهد. و اینکه چنین تغییراتی ارثی هستند.
مثلاً داروین اردک اهلی را مثال میزند که در مقایسه با اردک وحشی بالهای کوچکتری دارد اما استخوان پایش بزرگتر است. طبق نظر داروین این تفاوت ناشی از این است که اردکهای اهلی بسیار بیشتر از اردکهای وحشی راه میرفتند و خیلی کمتر از آنها پرواز میکردند. مثال جالب دیگر این است که گوش بسیاری از حیوانات اهلی نسبت به نسخه وحشی آنها افتادهتر است. باز هم داروین علت این امر را استفاده کمتر حیوانات اهلی میداند چون کمتر تحت خطر بودهاند. پس در کل داروین با وراثت صفات اکتسابی موافق بود اما آن را مکانیسمی میدید که به انتخاب طبیعی کمک میکند و مکانیسم اصلی را انتخاب طبیعی میدانست.
جالب است که بدانید داروین هنگام ذکر این موارد در کتاب خودش، اسمی از لامارک نمیآورد و به آن ارجاع نمیدهد. این در حالی است که مثال اردکها را عیناً لامارک گفته بود. کلا داروین در طول زندگی حرفهایش سعی میکرد تا فاصلهاش با لامارک را حفظ کند و خیلی به او ارجاعی ندهد. دلیلش این است که اولاً داروین با نظریه قدرت حیات لامارک که قبلتر توضیحاش دادم مخالف بود و آن را فاقد اعتبار میدانست. ثانیاً میگفت که لامارک تکامل را به خوبی توضیح نداده است و اشتباهات فاحشی داشته. بنابراین داروین تمام تلاشاش را میکرد تا نظریهاش شبیه لامارک به نظر نرسد.
خب بیایید جمع بندی کنیم. در این بخش ما متوجه شدیم که نظریه لامارک فقط خلاصه به وراثت صفات اکتسابی نمیشود و کمی بیشتر با آن آشنا شدیم. علاوه بر آن فهمیدیم که داروین هم ایده وراثت صفات اکتسابی را قبول داشته است. یک نکته جالب که میشود از این بخش برداشت کرد این است که نحوه بیان یک ایده در مقبول شدن آن اثر زیادی میگذارد. درست است که ایده داروین با لامارک تفاوتهای زیادی داشت و داروین همانطور که در ادامه اپیزود توضیح میدهم تلاشهای بسیار بیشتری برای جمعآوری شواهد تجربی کرد، اما یکی دیگر از دلایل موفقیت داروین حفظ فاصلهاش با لامارک بود. در مقابل، لامارک با اینکه به بخشی از ایده تکامل پی برده بود اما بیدقتیهایش و عدم تلاش برای کسب شواهد کافی باعث شد تا نتواند جایگاهی در حد داروین داشته باشد. البته که کماکان دانشمند مهم و بزرگی است.
در ادامه این اپیزود میرویم سراغ مقاله یازدهم کتاب که در آن آقای رابرت ریچاردز از دلایل سکوت ۲۰ ساله داروین برایمان میگوید. همانطور که احتمالاً شنیدهاید، داروین بعد از رسیدن به بنیانهای اصلی نظریه تکاملاش، آنها را منتشر نکرد. درواقع ۲۰ سال طول کشید تا داروین نظریاتش را در قالب کتاب معروف خود یعنی منشأ انواع منتشر کند. تصور رایج این است که وقفه داروین یا به قولی سکوتاش در انتشار نظریهاش به خاطر ترس از بازخوردهایش بود. بسیاری معتقدند که داروین از ترس برخورد کلیسا و جامعه مذهبی، این تاخیر را در کارش انداخت. اما نویسنده این مقاله نظر دیگری دارد.
رابرت ریچاردز، استاد تاریخ علم در دانشگاه شیکاگو است و تمرکز اصلی مطالعاتاش هم بر روی رمانتیسیسم آلمانی و تاریخ نظریه تکامل هست. ایشان کتابهای زیادی دربارۀ این موضوع نوشته که در این مقاله خلاصه بسیار کوتاهی از یکی از این مباحث را آورده است. بنابراین اگر علاقمند هستید پیشنهاد میکنم کارهایش را بررسی کنید.
خب برگردیم سراغ سوالمان. بگذارید یک بار دیگر افسانه را صورتبندی کنم. داروین وقتی به ایدههای اصلی نظریه تکامل رسید آنها را بیان نکرد. بلکه حدود ۲۰ سال یعنی از بعد از اتمام سفرش با کشتی بیگل در سال ۱۸۳۶ تا انتشار کتاب منشا انواع در سال ۱۸۵۹ صبر کرد و در این مدت ۲۰ ساله هم ایدههای تکاملیاش را با افراد بسیار کمی مطرح کرد. به صورت رایج اینطور فکر میشود که داروین از بازخوردهای مردم نسبت به نظریهاش میترسید.
داروین از دو دسته بازخورد میترسید. اولاً از کلیسا و بعضیها که بخواهند به خاطر ادعای تکامل انسان، به او اتهام الحاد بزنند. و دسته دوم از برخی که بخواهند به نظریهاش انتقادات جدی علمی وارد کنند. راستاش نظریههای تکاملی که قبلتر از داروین، توسط پدربزرگ خودش یعنی اراسموس داروین، و لامارک مطرح شده بودند، اصلاً جایگاه علمی خوبی نداشتند و مشکلات زیادی به آنها گرفته شده بود که در اوایل همین اپیزود کمی دربارهاش صحبت کردیم.
نویسنده نمیخواهد منکر این دلایل شود و بگوید که داروین اصلاً نمیترسید. اما با بررسی یادداشتهای داروین در آن بازه بیست ساله، استدلال میکند که عامل اصلی این تاخیر، تلاش داروین برای مستحکمتر کردن نظریهاش بود. اقداماتی که داروین در این راستا انجام داده که در ادامه راجع به چندتا از آنها صحبت میکنیم، واقعاً اثرگذار بودند و باعث شدند تا کتاب منشأ انواع بسیار قدرتمند ظاهر شود و بازخود اجتماعی نظریه داروین مثل لامارک نشود.
اما داروین چه کارها کرد. درواقع برخی سوالات و چالشها بودن که داروین باید آنها را حل میکرد. به عنوان مثال یکی از این مشکلات سخت مربوط میشد به زندگی اجتماعی حشرات. همانطور که احتمالاً میدانید، بخشی از مورچهها یا زنبورهای یک کلونی، کارگر هستند. مثلاً زنبورهای کارگر سازنده کندو هستند یا مورچههای سرباز در بسیاری موارد خودشان را وفای کلونی میکنند. درواقع داروین فکر میکرد که انتخاب طبیعی به راحتی نمیتواند این رفتارهای همکارانه و نوع دوستانه را توضیح بدهد چون انتخاب طبیعی فقط زندگی بقیه اعضای کلونی که از این خدمات استفاده میکردند را بهبود میداد و نه زندگی خود کارگرها و سربازها را. اما مشکل بزرگتری هم بود. چالش اصلی این بود که مورچهها و زنبورهای کارگر عقیم هستند و اصلا نوادگانی از خودشان به جا نمیگذارند که بخواهد ویژگیهای مثبت آنها را به ارث ببرد. داروین تو یکی از دستونوشتههای خودش در سال ۱۸۴۸ این مشکل را بزرگترین سختیای میبیند که تا به حال باهاش مواجه شده. درواقع حتی در خود کتاب منشأ انواع، داروین میگوید که فکر میکرد این مشکل باعث شکست کل نظریهاش میشود.
داروین برای حل این مشکل تغییری در انتخاب طبیعی به وجود آورد. درواقع آن بیان کرد که انتخاب طبیعی روی کل یک اجتماع یا گروه از جانداران عمل میکند. پس در مثال بالا، انتخاب طبیعی باعث تکثیر بیشتر گروهی از مورچهها شده که بعضی از اعضای آنها از خودشان رفتارهای فداکارانه نشان میدادند، هرچند که این اعضا عقیم باشند. البته که این اظهار داروین همه مشکل را حل نکرد و هنوز هم این مسئله یکی از چالشهای تکامل محسوب میشود، اما آن بخشی از قضیه که ما در این قسمت دنبال آن هستیم این است که این سوال و حل کردن آن، یکی از دلایل تاخیر داروین در انتشار نظریهاش بوده.
برویم سراغ یکی دیگر از چالشها. داروین میدانست که هر نظریه خوب و موفقی در علوم طبیعی باید یک بنیان ریاضیاتی هم داشته باشد. بنابراین تلاش کرد تا با بهرهگیری از کمی بررسیهای آماری، پشتوانههای ریاضیاتی هم برای نظریهاش فراهم کند. داروین برای اینکار به سراغ بررسی گونههای بزرگ گیاهی و مقایسه تعداد آنها با گونههای کوچک گیاهی رفت. در اینجا منظور از گونههای بزرگ این است که تنوع بیشتری دارند و طبیعتاً منظور از گونه کوچک هم این است که تنوع کمتری دارند. طبق نتایج این بررسیها، به نظر میرسید که گونهها از تنوعهای اولیه پدید میآیند. داروین به توصیه یکی از دوستانش، این محاسبات را وارد کتابش نکرد و فقط نتایج آن را آورد، اما به هرحال این محاسبات زمان و انرژی زیادی از او برد که از عوامل دیگر تاخیر ۲۰ ساله محسوب میشود.
نویسنده دلایل بسیار جالب دیگری را هم ذکر میکند از جمله آزمایشات عملیای که داروین بر روی کبوترها انجام میداد یا برخی تشریحهایی که بر روی جنین جانوران مختلف انجام داد که گزارش آنها را مفصل در منشا انواع آورد. اگر میخواهید لیست کاملتری از این دلایل را ببینید میتوانید به نوشتههای نویسنده در این حوزه مراجعه کنید.
خب بگذارید یک جمعبندی کنم. ما فهمیدیم که علت اصلی تاخیر ۲۰ ساله داروین در انتشار نظریاتش ترس از بازخورد کلیسا یا بقیه دانشمندان نبوده است بلکه داروین کاملا عاقلانه احتیاط کرده تا وقت بیشتری روی نظریهاش بگذارد و مشکلات آن را تا جایی که میتوانست حل کند. کارهایی که موفق هم بودند و باعث شدند تا نظریه داروین نه تنها بسیار موفقتر از نظریات تکامل قبلی، بلکه یکی از موفقترین نظریات در تاریخ علم شود.
ممنون که تا آخر این اپیزود همراه ما بودید. امیدوارم که برایتان جالب و مفید بوده باشد.
در دیسکریپشن لینک دوتا مقاله نظریه تکامل داروین به زبان ساده و معرفی کتابهای تکاملی که اول اپیزود بهش اشاره کردم را برایتان قرار دادیم.
لطفاً پیج ما در اینستا و کانال ما در تلگرام را دنبال کنید و اگر دوست داشتید با معرفی این پادکست به دوستانتان از ما حمایت کنید.
دیگر دوره های علم و دین موازی