پادکست موازی

فصل پنجم-قسمت سوم: پاسترو نظریه خلق الساعه

در این اپیزود می‌رویم سراغ تلاش‌های پاستور برای ابطال نظریه خلق‌الساعه و اینکه چطور این تلاش‌های علمی تحت تاثیر فضای سیاسی-اجتماعی فرانسه در قرن نوزدهم قرار داشت.

 

پادکست موازی

فصل پنجم-قسمت سوم: پاسترو نظریه خلق الساعه

در این اپیزود می‌رویم سراغ تلاش‌های پاستور برای ابطال نظریه خلق‌الساعه و اینکه چطور این تلاش‌های علمی تحت تاثیر فضای سیاسی-اجتماعی فرانسه در قرن نوزدهم قرار داشت.

 

فصل پنجم-قسمت سوم: پاسترو نظریه خلق الساعه

سلام. من احسان هستم به قسمت پنجم از فصل سوم رادیو موازی خوش آمدید.

در این فصل ما در حال خلاصه کردن کتاب سیب نیوتن و افسانه‌های دیگری درباره علم هستیم. کتابی که به بررسی تاریخی بعضی از باورهای رایج درباره علم و دانشمندان می‌پردازد و به ما نشان می‌دهد که تاریخ علم از چیزی که ما فکر می‌کنیم پیچیده‌تر است و نباید به سادگی از آن نتیجه‌گیری کرد.

مثلاً در اپیزودهای قبلی (اپیزود داروین در برابر والاس) دیدیم که قرون وسطی آنقدرها هم که می‌گویند تاریک نبوده و خیلی از بنیان‌های انقلاب علمی، مثل راه اندازی نهاد دانشگاه در این دوره اتفاق افتاده است، یا در دو اپیزودی که گذشت درباره نظریه داروین و مقایسه آن با نظریات لامارک و والاس مفصلاً صحبت کردیم و به بعضی از ابعاد تاریخی و اجتماعی نظریه تکامل هم پرداختیم.

در کل این کتاب بهونه‌ی خوبی است تا در کنار آشنا شدن با خود مباحث علمی، درباره تاریخ پیدایش آن‌ها و داشمندانی که در آن دخیل بودند بیشتر بدانیم و از این راه با اینکه علم چطور کار می‌کند بیشتر آشنا شویم.

در این اپیزود می‌رویم سراغ تلاش‌های پاستور برای ابطال نظریه خلق‌الساعه و اینکه چطور این تلاش‌های علمی تحت تاثیر فضای سیاسی-اجتماعی فرانسه در قرن نوزدهم قرار داشت.

نویسنده این مقاله از کتاب، آقای گارلًند ادوارد الن هستش. ایشان دکترای‌اش را در سال ۱۹۶۶ در رشته تاریخ علم از دانشگاه هاروارد گرفته است و بعد از آن برای سال‌ها استاد دانشگاه واشنگتن در سنت لوئیس بود. تخصص اصلی ایشان هم تاریخ زیست‌شناسی مخصوصاً تکامل و ژنتیک است.

خب برویم سراغ شروع این قسمت.

مطمئنم اصطلاح خلق‌الساعه قبلاً هم به گوش‌تان خورده است. احتمالاً دیده‌اید که اگه تکه گوشتی را بیرون یخچال بگذارید، بعد از گذشت زمان نه چندان زیادی آن گوشت شروع می‌کند به فاسد شدن و کرم و حشرات مختلفی بر روی آن ظاهر می‌شوند. این جانوران کرم شکل بعد از چند روز پیله درست می‌کنند و بعدش هم تبدیل به مگس می‌شوند. از زمان‌های قدیم این سوال برای مردم وجود داشته که این حشرات از کجا به وجود می‌آیند. حدود ۲۳۰۰ سال پیش، ارسطو فیلسوف بزرگ یونانی نظریه‌ای مطرح می‌کند که به نام Sponteneous Generation یا همون خلق الساعه خودمان شناخته می‌شود. قبل از ادامه دادن بگذارید یک نکته مهمی را روشن کنم. درسته است که ما در ترجمه، از واژه خلق استفاده می‌کنیم اما دقت کنید که منظور، فرآیند خلق شدن توسط خدا نیست، بلکه طبق این نظریه حشرات به صورت خودبه‌خودی از ماده ظاهر می‌شوند. پس درواقع در قلب این نظریه نکته مهمی وجود دارد. آن هم این است که موجود زنده می‌تواند از ماده غیر زنده به صورت خودبه‌خودی به وجود بیاید. این را یادتان باشد چون در ادامه‌ی بحث خیلی مهم می‌شود.

این نظریه‌ی ارسطو تا قرن‌ها کاملاً مقبول بود تا اینکه آقای فرانچسکو ردی از زیست‌شناسان ایتالیایی قرن هفدهم با انجام یک سری آزمایش‌ها این نظریه را زیر سوال برد. مثلاً ردی در یکی از آزمایش‌های خودش، دو تکه از یک گوشت را در ظروف جداگونه‌ای قرار داد و درب یکی از آن ظروف را بست. او مشاهده کرد که حشره‌ای، روی گوشتی که درون ظرف در بسته بوده به وجود نیامده است. ردی بعد از انجام این آزمایش و آزمایشات دیگر نتیجه گرفت که اگر گوشت را از همان ابتدا به نوعی ایزوله کنیم و نگذاریم حشره‌ای با آن ارتباط پیدا کند، خلق الساعه در آن اتفاق نمی‌افتد. بنابراین ردی نظریه خلق الساعه را تاحدی رد کرد و معتقد بود که حشرات در تماس با گوشت، روی آن تخم می‌گذارند و همان تخم است که در ادامه تبدیل به حشره جدید می‌شود و خبری از پدید آمدن خودبه‌خودی موجود زنده از ماده بی‌جان نیست. با اینکه آزمایشات ردی اثر زیادی داشتند اما نتوانستند خلق الساعه را کامل رد کنند. جالب است که بدانید حتی خود فرانچسکو ردی هم در برخی موارد اعتقاد به وجود خلق الساعه داشت. بنابراین نظریه خلق الساعه به عنوان یکی از باورهای رایج مردم باقی ماند.

در اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم دوباره بحث درباره خلق الساعه، مخصوصاً در فرانسه به شدت رایج شد. یکی از مدافعان مهم خلق الساعه در این زمان لامارک بود. همانطور که فاطمه در اپیزود سوم همین فصل برایتان توضیح داد، یکی از ایده‌های مرکزی تکامل لامارکی بحث قدرت حیات است که طبق آن لامارک معتقد به نوعی تبدیل شوندگی در حیوانات بود. به این ترتیب لامارک نظریه خلق الساعه را کاملاً در چارچوب نظریه تکامل خودش می‌دید و از آن حمایت می‌کرد. پس این بحث‌ها و البته کلی فعالیت دیگه باعث شد تا گفتگو درباره نظریه خلق الساعه در قرن نوزدهم حسابی داغ شود. قبل از اینکه وارد بحث اصلی خودمان و اتفاقات نیمه دوم قرن نوزدهم شویم لازم است که نگاهی به وضعیت سیاسی فرانسه در آن ‌سال‌ها بیاندازیم.

بگذارید برویم به قرن نوزدهم، جایی که فرانسه در آشفتگی سیاسی-اجتماعی عمیقی فرو رفته بود. انقلاب فوریه در سال ۱۸۴۸ باعث کناره‌گیری لویی فیلیپ یکم شد و جمهوری دوم شکل گرفت که ناپلئون سوم، برادرزاده ناپلئون بناپارت معروف رئیس جمهور آن بود. البته این جمهوری برای مدت کوتاهی یعنی حدود ۴ سال دوام آورد و بعدش خود ناپلئون سوم کودتا کرد و بساط جمهوری را برچید و خودش را به عنوان امپراطور اعلام کرد. البته که او تبدیل شد به آخرین امپراطور فرانسه و بعدش فرانسه دوباره تبدیل به یک جمهوری شد.

بنابراین می‌توانید تصور کنید که اوضاع سیاسی – اجتماعی فرانسه در آن سال‌ها چقدر آشفته بود. ناپلئون سوم کودتای خودش را با حمایت وسیع کلیسا انجام داد و به شدت به مبارزه با طرفدارن جمهوری پرداخت. در واقع از همان سال ۱۸۴۸ که جمهوری دوم سرکار آمد، جمهوری‌خواهان احیا شدند. این طیف به شدت لیبرال بودند و مسیر پیشرفت و ترقی را در باور به علم، ماتریالیسم و خداناباوری می‌دیدند.

پس دوقطبی سیاسی مهمی در فرانسه به وجود آمده بود که در یک طرف اون پادشاهی و کلیسا قرار داشتند و در طرف دیگر جمهوری خواهان. در این فضا مسئله خلق الساعه حسابی داغ شده بود و اهمیت زیادی پیدا کرده چون اثبات خلق الساعه به معنای اثبات به وجود آمدن موجود زنده از ماده بی‌جان بود و حسابی به نفع جمهوری خواهانی که طرفدار ماتریالیسم بودند محسوب می‌شد. از طرف دیگر خانم کلمنس رویر که در سال ۱۸۶۲ ترجمه فرانسوی‌اش از کتاب منشا انواع داروین چاپ شده بود و به واسطه آن آدم تاثیرگذاری در این مباحثات شده بود هم، حسابی از خلق الساعه دفاع می‌کرد.

خب احتمالاً اهمیت این منازعه برایتان روشن شده باشد. در همچین فضای داغی شخصیت اصلی و اثرگذار کسی نیست جز لویی پاستور. پاستور در آن سال‌ها یکی از شناخته شده‌ترین دانشمندان در جامعه فرانسه بود. او یافته‌های ارزشمندی در بسیاری از زمینه‌ها داشت که معروف‌ترین‌اش اختراع واکسن برای پیشگیری از بیماری‌ها بود. پاستور با مطالعه فرآیند تخمیر برای درست کردن شراب و همینطور مطالعه عوامل میکروبی بسیاری از بیماری‌ها، متقاعد شده بود که میکروب‌ها در سراسر فضای زندگی ما وجود دارند. در همین راستا او نظریه میکروبی بیماری‌ها یا همون Germ Theory را مطرح کرد. پاستور معتقد بود که همه باکتری‌های جدید از باکتری‌های نسل قبل به وجود آمده‌اند. بنابراین نظریه خلق الساعه کاملاً در تقابل با نظرات پاستور قرار داشت، چون اعتقاد به پدیدار شدن خودبه‌خودی موجودات زنده از ماده، ادعای اصلی این نظریه بود. نظر پاستور درباره خلق الساعه بسیار اثرگذار بود چرا که آن برای دو طرف دعوا آدم شناخته شده و معتبری به حساب می‌آمد. پاستور علاوه بر اینکه دانشمند نمونه و برجسته‌ای بود، کاتولیک معتقدی هم بود و کلیسا بهش اعتماد داشت. البته که پاستور بارها اظهار کرده بود که باورهای دینی نباید در کار علمی اثری بگذارند. به عنوان مثال پاستور درباره فعالیت علمی بررسی نظریه خلق‌الساعه می‌گوید:

نه دین، نه فلسفه، نه الحاد، نه ماتریالیسم و نه معنویت گرایی در اینجا جایی ندارند. حتی ممکن است اضافه کنم: به عنوان یک دانشمند، چندان اهمیتی نمی‌دهم. این یک سوال درباره واقعیت است. من بدون پیش فرض قبلی به سراغ آن رفته‌ام. اگر آزمایش‌ها مرا متقاعد کنند حاضرم بپذیرم که خلق الساعه وجود دارد. اما اکنون من متقاعد شده‌ام آنانی که خلق الساعه را تایید می‌کنند چشمان خود را بر واقعیت بسته‌اند.

در طرف مقابل این منازعه آقای فیلیکس پوچه قرار داشت که طبیعت‌گرای شناخته شده‌ای بود و به شدت از نظریه خلق الساعه دفاع می‌کرد. ایشان هم که متوجه حساسیت این بحث بود، مخالف اثرگذاری باورهای دینی در این منازعه بود و جالب است که بدانید ۱۳۷ صفحه اول کتابی که درباره خلق‌الساعه نوشته بود را اختصاص داده بود به اینکه هیچکدام از اعتقادات دینی، ماتریالیستی و الحادی روی نظریات علمی‌اش اثری ندارند. از طرفی پوچه باور داشت که خلق الساعه نمی‌تواند از هر ماده‌ای اتفاق بیافتد و فقط مواد ارگانیک می‌توانند عامل‌اش باشند. پوچه حتی تا جایی جلو رفت که می‌گفت اتفاقاً خلق الساعه حتی می‌تواند نشان دهنده شکوه خداوند هم باشه چرا که به نوعی خلقت مداوم است. با همه این اوصاف، دفاع پوچه از خلق الساعه باعث مقابله کلیسا با او شده بود. پوچه در سال ۱۸۵۸ مجموعه آزمایشاتی برای اثبات خلق الساعه انجام داد. او ظروفی از یونجه را تا حدود ۳۰۰ درجه سانتی‌گراد داغ کرد که استریلیزه شوند. در ادامه اکسیژن را از جیوه عبور داد تا آن را فیلتر کند و از هرگونه باکتری پاک کند و بعد این اکسیژن را داخل کرد در ظرف یونجه‌ها و چند روز آن‌ها را گذاشت بمانند. قاعدتاً اگر نظریات پاستور درست می‌بود نباید هیچ باکتری‌ای ظاهر می‌شد چون هم مواد داخل ظرف با حرارت دادن استریلیزه شدن و هم هوایی که داخلش اومده توسط عبور از جیوه باکتری‌زدایی شده بود. اما پوچه مشاهده کرد که پس از گذشت چند روز باکتری‌ها به وجود آمدند. او نتایج این آزمایشات را برای پاستور فرستاد.

پاستور وقتی مقاله پوچه را خواند، اشاره کرد که باکتری‌ها همه جا هستند و احتمالاً او درست استریلیزه نکرده. اما وقتی پوچه این آزمایش را بارها انجام داد، خود پاستور متقاعد شد که پوچه در انجام آزمایشات کاملاً بادقت عمل کرده است. بعد از مدتی پاستور متوجه شد که عامل ورود باکتری‌ها خود جیوه‌ای بوده که به عنوان عامل استریلیزه کردن هوا به کار میرفته. علاوه بر او پاستور وجود باکتری‌ بر روی جیوه را با انجام آژمایشاتی اثبات کرد. بحث و گفتگو درباره این آزمایش و موارد دیگر همچنان ادامه داشت تا اینکه در سال ۱۸۶۲ آکادمی علوم فرانسه یک مسابقه علمی ترتیب داد و جایزه مالی قابل توجهی هم برایش اختصاص داد. دو شرکت‌کننده اصلی مسابقه هم  پاستور و پوچه بودند.

خب برویم سراغ آزمایشات پاستور. در اولین گام، پاستور مخمر و آب شکر را در یک ظرف شیشه‌ای جوشاند و بعدش سریعاً با ذوب کردن بخش بالایی ظرف شیشه‌ای باعث شد تا این مخلوط با هوا ارتباط پیدا نکند. در نتیجه این کار، باکتری در داخل ظرف رشد نکرد. پاستور نتیجه گرفت که پس از استریلیزه کردن، اگر از ارتباط با هوا جلوگیری شود ماده فاسد نمی‌شود و درواقع هوای آزاد پر از باکتری است. اما پوچه انتقاد مهمی به پاستور وارد کرد. اون گفت که احتمالا بالا بردن دمای داخل ظرف باعث تغییر ساختار شیمیایی هوای داخلش شده و این تغییر ساختار شیمیایی باعث شده تا هوا دیگر نتواند عامل خلق‌الساعه باشد.

در ادامه پاستور برای حل این مشکل یک آزمایش بسیار خلاقانه طراحی کرد. او از یک ظرف S شکل استفاده کرد و به همین دلیل نیاز نبود تا درب ظرف را ببندد. از آن جایی که فهم این آزمایش نیاز به عکس دارد لطفاً همین الان پادکست را نگه دارید و به متن پیاده شده پادکست در سایت موازی مراجعه کنید، چون در آنجا برایتان عکس آزمایش را گذاشته‌ایم و من هم الان قرار است از روی همان عکس برایتان توضیح دهم. لینک این متن در دیسکریپشن آمده است.

همانطور که می‌بینید این لوله S شکل باعث می‌شود تا هوای ورودی از قسمت Trap عبور کند. درواقع این قسمت باعث میشه تا ذرات سنگینتر هوا، از جمله باکتری‌ها، به مخلوط انتهای ظرف نرسند و همان جا ته‌نشین شوند. در این آزمایش با اینکه مخلوط در ارتباط با هوا هست اما فاسد نمی‌شود چون هوایی که به مخلوط رسیده دیگر باکتری‌ ندارد. اما همانطور که در عکس دوم می‌بینید اگر کمی ظرف را کج کنیم تا بخشی از مخلوط به قسمت trap برسد و بعدش آن را برگردانیم به مخلوط اصلی، بعد از گذشت دو سه روز باکتری‌ها ظاهر می‌شوند که نشان دهنده این است که در قسمت trap باکتری‌ها جمع شده بودند. این آزمایش با قوت زیادی نظریه پاستور، مبنی بر اینکه هوا شامل باکتری‌هایی که عامل فاسد شدن هستند را اثبات کرد.

درنهایت، آزمایشات پاستور باعث شدند تا او بتواند جایزه آکادمی را ببرد. علاوه بر این، کارهای پاستور پایه‌ریزی روش‌های استریلیزه کردن هم شد که آن را امروزه با نام پاستوریزه کردن می‌شناسیم.

اما بگذارید برویم سراغ قسمت جالب‌تر ماجرا. تفاوت مهمی در آزمایشات پوچه و پاستور وجود داشت. همان‌طور که گفتم پوچه از یونجه به عنوان ماده ارگانیک آزمایشاتش استفاده می‌کرد و پاستور از ترکیب آب قند و مخمر. این دو ماده با هم تفاوت مهمی دارند، چون امروزه ما می‌دانیم که ماده پوچه حاوی نوع خاصی از باکتری بسیار مقاوم است که در دماهای بالا و شرایط بسیار سخت هم زنده می‌ماند. درواقع پاستور هیچوقت آزمایشات پوچه را تکرار نکرد و اگر اینکار را می‌کرد نمی‌توانست به راحتی خلق الساعه را رد کند. پس چطور آکادمی علوم فرانسه همچین چیز واضحی -یعنی تکرار آزمایش پوچه- را از پاستور نخواست و او را برنده اعلام کرد؟ نویسنده این مقاله کتاب، دلیل این امر را مقبولیت پاستور بین اعضای آکادمی می‌داند. پاستور علاوه بر اینکه کاتولیک بود، حسابی هم طرفدار ناپلئون سوم بود و بعضاً به مهمانی‌های آن هم دعوت می‌شد. خود اعضای آکادمی هم همگی مخالفان جدی جمهوری بودند و به همین دلیل نه تنها کارهای پاستور را به راحتی قبول می‌کردند بلکه با پوچه‌ی جمهوری خواه اصلاً رابطه خوبی نداشتند. از طرفی پاستور حمایت‌های مالی فراوانی هم داشت که به او در انجام آزمایشاتش کمک می‌کرد.

به هرحال درست است که ما امروز می‌دانیم خلق‌الساعه وجود ندارد و پاستور هم دانشمند بسیار مهم و فوق‌العاده‌ای بوده، اما حمایت‌هایی که از پاستور به دلیل نظرات سیاسی‌اش می‌شد، از عوامل اصلی موفقیت او در مسابقه آکادمی بود. این نشان می‌دهد که متود علمی چیزی نیست که همیشه به جواب درست برسد و در بسیاری از موارد تحت تاثیر فضای سیاسی-اجتماعی جامعه قرار دارد. در نهایت کاملاً می‌شود دید که علم هم یک فعالیت انسانی است و تحت تاثیر محدودیت‌های انسان قرار دارد.

ممنون که تا آخر این اپیزود همراه ما بودید. امیدوارم که برایتان جالب و مفید بوده باشد.

ما متن همه قسمت‌های پادکست علم و دین رادیو موازی را در سایت موازی برایتان پیاده می‌کنیم و بعضاً عکس‌های مرتبطی هم برایتان قرار می‌دهیم. علاوه بر این سایت‌مان مقالات زیادی هم در موضوعات مرتبط دارد و کتاب‌های مختلفی را هم معرفی کردیم. لینک سایت در دیسکریپشن آمده، خوشحال می‌شویم تا به سایت‌ علم و دین موازی هم سری بزنید.

لطفاً پیج ما در اینستا و کانال ما در تلگرام را هم دنبال کنید و اگر دوست داشتید با معرفی این پادکست به دوستان‌تان از ما حمایت کنید.

دیگر دوره های علم و دین موازی

برای اتصال به

کتابخانه تخصصی علم و دین موازی …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید

فهرست